یک روز آمد و گفت دوستت دارم و یک شب  بی مقدمه خداحافظ گفت.پس از سلام آن روز و وداع آن شب دفتر خاطره های او هر صفحه که ورق می خورد می نوشت:روزی به دنبال شب!    

    

مدتی نشست و گریه کرد.ناگهان فکری به ذهنش رسید.خورشید داشت پایین می رفت.غروب شده بود.باز هم یکدیگر را ملاقات کردند.تصمیم گرفتند همیشه کنار هم بمانند. امروز است که هنگام غروب آفتاب این زوج خوشبخت را می بینیم که بیش از پیش می درخشند.