ساده!
ثانیه ها به سالی گذشتند
ساعت ها به قرنی
طلوعی شد غروب
سکوتی،حرف
گلی،پرپر
دلی پر خون
و مهی شد واژگون
کودکی تکیه بر باد داد
قایقی کاغذی در اقیانوس شناور شد
و هیچ کس نفهمید که چگونه
رویایی مرز حقیقت شد!
R.Kh
+ نوشته شده در دوشنبه پنجم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 17:4 توسط رخ
|